loading...
تایباد اس ام اس|سرگرمي |تفریحی| عكس هاي لورفته,اموزش مسائل زناشويي 93
آخرین ارسال های انجمن
Admin بازدید : 161 پنجشنبه 1393/03/22 نظرات (0)

روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید: من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم!

یک اینکه می گوید: خداوند دیده نمی شود، پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد

دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند، در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد

سوم هم می گوید: انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد، در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد

بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد

اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت!

استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند

خلیفه گفت: ماجرا چیست؟

استاد گفت: داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست!

بهلول پرسید: آیا تو درد را می بینی؟

گفت: نه

بهلول گفت: پس دردی وجود ندارد

ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد

ثالثا: مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند؟

پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم

استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت!!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
تایباد اس ام اس
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    در سایت بیشتر از چه مطالبی خوشتان می اید..؟
    پیوندهای روزانه
    امكانات سايت
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2002
  • کل نظرات : 286
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 273
  • آی پی امروز : 36
  • آی پی دیروز : 50
  • بازدید امروز : 611
  • باردید دیروز : 86
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,122
  • بازدید ماه : 2,443
  • بازدید سال : 16,984
  • بازدید کلی : 1,510,872
  • کدهای اختصاصی
    دانلود تولبار سایت تفریحی
    Get our toolbar!
    برای اطلاع از بروز رسانی سایت
    و داشتن بروز ترین عکس های بازیگران و انواع مطالب خواندنی و..
    بر روی نوار ابزار خود تولبار سایت رانصب کنید..